- تقطیع کردن (گُ)
قطع کردن. بریدن. دفع کردن: و بعضی (داروها) خلط غلیظ را تقطیع کند و رقیق کند، خاصه آنچه در سینه و شش بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، (اصطلاح عروض) برای یافتن بحر شعری، آنرا به اجزاء تقسیم کردن. تجزیه کردن شعری به اجزاء عروض. به اجزا جدا کردن شعری و مقابل کردن آن با میزانی که در دست است. رجوع به تقطیع شود
